دقیقا از وقتی دولت نشست و پیش خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که با دادن ارز ترجیحی به واردکننده از مصرفکننده حمایت کند، مصرفکننده از همان روز به خاک سیاه نشست. دقیقا از وقتی دولت نشست و پیش خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که با دادن ارز ترجیحی به واردکننده از مصرفکننده حمایت کند، مصرفکننده از همان روز به خاک سیاه نشست. مثلا در همین قضیه گرانشدن لبنیات، مردم عاجزانه فریاد میزنند که جان عزیزتان بس کنید. ما نمیخواهیم از ما حمایت کنید! ولی دولت و واردکننده همچنان سفت ایستادهاند که شما بیخود میکنید میگویید حمایت نکن. اگر از گرسنگی بمیرید هم ما از شما حمایت میکنیم. این نهادههای دامی هم داستانی شده برای خودش. البته در کشوری که «جای پارک» هم مافیا دارد، انصافا برای نهادههای دامی افت کلاس است که مافیا نداشته باشد. حالا ما به این قضیه کاری نداریم (چون میترسیم). مسئلهای که مطرح است، این است که اساسا هیچکس هیچچیز را گردن نمیگیرد. دولت میگوید من چهکارهام این وسط؟ من که ارز ترجیحی دادهام برای حمایت از مصرفکننده. واردکننده میگوید امسال تخصیص ارز وزارت کشاورزی کم شده و ما داریم بدهیهای گذشتهمان را میدهیم. دامدار میگوید من غذای دامم را دارم به قیمت آزاد میخرم و قیمت تمامشده غذای دامم از قیمت غذای خودم بیشتر است. تولیدکننده میگوید بروید مشکلاتتان را با خودتان حل کنید، من هم از این طرف دارم شیر را گران میخرم!