زنی که غم را زندگی کرد

خبر درگذشت دکتر اشرف بروجردی از آن خبرهایی بود که آدمی را یکباره متوقف می‌کند؛ نه‌فقط به‌ خاطر رفتن یک چهره شناخته‌شده، بلکه به ‌خاطر خاموش‌شدن انسانی که حضورش، حتی در سکوت، معنا داشت. او پس از مدت‌ها تحمل بیماری، آرام و بی‌هیاهو رفت؛ همان‌طور که سال‌ها با صبوری زیست. خبر درگذشت دکتر اشرف بروجردی از آن خبرهایی بود که آدمی را یکباره متوقف می‌کند؛ نه‌فقط به‌ خاطر رفتن یک چهره شناخته‌شده، بلکه به ‌خاطر خاموش‌شدن انسانی که حضورش، حتی در سکوت، معنا داشت. او پس از مدت‌ها تحمل بیماری، آرام و بی‌هیاهو رفت؛ همان‌طور که سال‌ها با صبوری زیست. اشرف بروجردی پیش از آنکه یک عنوان یا مسئولیت باشد، یک «منش» بود. زنی که زندگی با او مهربان نبوده، اما او مهربان مانده بود. زمانی طولانی با بیماری دست‌وپنجه نرم کرد؛ بیماری‌ای که می‌توانست بسیاری را از پا دربیاورد، اما در او، با وجود همه فرسودگی‌ها، چیزی از جنس امید زنده ماند. امیدی آرام، نه پر‌سر‌و‌صدا؛ امیدی که نه انکار رنج بود و نه فرار از واقعیت؛ امیدی لجوجانه.