سال ۱۳۳۰ به علت حوادث سیاسی تهران شلوغ بود و تیرخوردگی و شکستگی متعدد بود و بر اثر کثرت بیمار اولین بار با استخوان سر و کار پیدا کردم مثلا پا شکستهای را آوردند که یک استخوان ران او شکسته بود و میخواستم در آن میخ بگذارم. وقتی چکش را به دست گرفتم و شروع به کوبیدن میخ روی استخوان کردم همه پرستارها هاج و واج مانده بودند.