عالیخانی با تلخی روایت میکند که شاه با کنار گذاشتن تکنوکراتهای مستقل و جایگزینی آنها با افراد «بلهقربانگو»، عملاً پیوند خود را با واقعیت قطع کرد. او میگوید: «شاه فکر میکرد با پول نفت میتواند زمان را بخرد و بر قوانین اقتصاد غلبه کند، اما در نهایت همان پول نفت و همان خودرایی، سیستم را از درون متلاشی کرد.» این بخش از کتاب عالیخانی، درسی بزرگ برای مدیریت چهار ساله اخیر ایران است: زمانی که یک سازمان یا کشور صدای کارشناسان مستقل خود را به نفع ارادهگرایی وفاداران خاص و خالص سازان رقم می زند، در واقع در حال امضای حکم افول و اضمحلال خویش است.