دو روز است دارم با خودم کلنجار میروم که درباره هیولایی که مدتهاست داخل دفاتر نشر ناشران، چاپخانهها، صحافیها، کتابفروشیها و ذهن صدها هزار نفر از مردم کشور شده است، چیزی باید بنویسم یا نه؟ محمد عزیزی، نویسنده و ناشر: دو روز است دارم با خودم کلنجار میروم که درباره هیولایی که مدتهاست داخل دفاتر نشر ناشران، چاپخانهها، صحافیها، کتابفروشیها و ذهن صدها هزار نفر از مردم کشور شده است، چیزی باید بنویسم یا نه؟ و این تردید، ناشی از این مسئله است که آیا این نوشته که صدای اعتراض تمام کسانی است که به نوعی با این صنعت و فرهنگ سرنوشتساز مرتبطاند و درد گلوگیر بخش بزرگی از جامعه است، به گوش مسئولان مربوطه خواهد رسید یا نه؟ و اگر برسد، آیا تأثیری در تصمیمگیری آنها برای رفع این مشکل حاد فرهنگی-اجتماعی خواهد داشت یا نه؟ اما از دیگر سوی میبینم که اگر این مطلب را بلند فریاد نزنم، اول خودم را بهعنوان یک نویسنده و ناشر خواهد کشت و بعد هم دیگران را. اهالی فرهنگ و ادب و قلم و رسانه را. هیولایی که دارم از آن نام می برم، گرانی افسارگسیختهای است که حلقوم کاغذ و مقوا و مرکب چاپ و نشر را گرفته و هر روز بیش از روز پیشین دارد گلوی آن را تا حد خفگی و مرگ میفشارد و کوچکترین روزنهای برای تنفس اهالی قلم و نشر کتاب باقی نمیگذارد.