در قلب تپندهی اقتصاد پایتخت، جایی که پول و کالا لحظهای از حرکت نمیایستند، «لشکری نامرئی» وجود دارد که بارِ سنگینِ تجارت سنتی را بر دوش میکشد؛ لشکری که سلاحش زورِ بازو و سهمش از سفرهی بازار، تنها فرسودگی زودرس است. گزارش پیشرو، روایت خبرنگار ایلنا از دالانهای بازار تهران است؛ جایی که نوجوان ۱۶ ساله و پیرمرد ۷۰ ساله در یک نقطه به هم میرسند. به گزارش خبرنگار ایلنا، از پلههای متروی ۱۵ خرداد که بالا میآیی، هیاهوی بازار مثل یک موج سنگین به صورتت میخورد. اینجا همه در شتاباند؛ خریدارانی که به دنبال ارزانترینها هستند و فروشندگانی که ویترینها را بزک میکنند. اما در این میان، نیروی سومی هم هست که حکم «نخ تسبیح» را دارد. باربرانی که میان دو قطب خریدار و فروشنده، بارِ اصلی اقتصادِ سنتی را بر دوش میکشند. اما عجیب است که در این تراکم جمعیت، این آدمها نامرئیترین مهرههای بازی هستند. چشمها یا از روی آنها عبور میکند یا با نگاهی بی تفاوت، آنها را سدِ معبری میبیند که فقط باید از کنارشان رد شد. اما واقعیت این است: سود این بازار بدون این چرخها، حتی یک وجب هم جابهجا نمیشود. از نوجوانی تا پیری؛ چرخه فرسودگی