دولت هست، اما بیشتر گزارشگر بحران است تا مدیر آن. هر روز توضیح میدهد چرا نمیشود، چرا سخت است، چرا مقصر جای دیگری است. مجلس هم هست، اما نقش اصلیاش شده صدور بیانیه، تذکر شفاهی و طرحهایی که یا هرگز اجرا نمیشوند یا وقتی اجرا میشوند که مسئله از موضوعیت افتاده است. در میانهی بحران اقتصادی، فرسایش اجتماعی و آیندهای که هر روز مبهمتر میشود، پرسشی آرام اما خطرناک در ذهن بخشی از جامعه شکل گرفته است؛ پرسشی که در حالت عادی نباید حتی قابل طرح باشد: اگر دولت و مجلس نبودند، وضعیت کشور بدتر از امروز میشد؟ این سوال از سرِ بیانصافی نیست؛ از سر درماندگی است. جامعهای که هنوز دولت و مجلس دارد، اما مشکلاتش مستقل از تصمیمهای آنها رشد میکند، دیر یا زود به این نقطه میرسد که نبودن را با بودنِ بیاثر مقایسه کند.