در سوگ فردوسی زمانه

هرام بیضایی رفت؛ با تأمل و سکوت و در فاصله‌ای معنادار از هیاهوی زمانه. او درست در روز تولدش رفت و ساعت‌هاست دوستدارانش در بهت و بغض به مردی فکر می‌کنند که سال‌ها در حسرت خاک و خانه‌اش زیست و اگر او تن به هجرت اجباری نمی‌داد، هنر این سرزمین از حضورش بهتر و بیشتر بهره می‌برد. شرق: بهرام بیضایی رفت؛ با تأمل و سکوت و در فاصله‌ای معنادار از هیاهوی زمانه. او درست در روز تولدش رفت و ساعت‌هاست دوستدارانش در بهت و بغض به مردی فکر می‌کنند که سال‌ها در حسرت خاک و خانه‌اش زیست و اگر او تن به هجرت اجباری نمی‌داد، هنر این سرزمین از حضورش بهتر و بیشتر بهره می‌برد. بهرام بیضایی، در طول چند دهه، تاریخ، اسطوره، نمایش و سیاست را در هم تنید و از دل آن، زبانی مستقل و بی‌همتا بیرون کشید. هجرت بیضایی به خارج از ایران، بیش از آنکه انتخابی شخصی باشد، نتیجه انباشتی از ناممکن‌ها بود؛ ناممکنِ اجرا، ناممکنِ تولید، ناممکنِ ادامه‌دادنِ بی‌وقفه در فضایی که سال‌به‌سال تنگ‌تر و خارج از تحمل می‌شد. شاید امروز درست چند ساعت پس از درگذشت بهرام بیضایی بتوان از روزهایی صحبت کرد که اگر اجازه ساخت «مقصد» به بهرام بیضایی داده می‌شد، او هیچ‌گاه کشورش را ترک نمی‌کرد. «مقصد» با فیلم‌نامه‌ای از بهرام بیضایی و تهیه‌کنندگی سعید ملکان، آماده ساخت بود. زمانی که بهرام بیضایی در وطنش بود و امیدوار، به ساخت فیلم جدیدش فکر می‌کرد. فیلم‌نامه برای دریافت پروانه ساخت به وزارت ارشاد ارائه شد. اما هیچ‌یک از اعضای شورای پروانه ساخت وقت با ساخته‌شدن این فیلم موافق نبودند. شاید اگر «مقصد» به نتیجه می‌رسید، آخرین امید بیضایی برای ماندن در کشورش ناامید نمی‌شد و او در وطنش می‌ماند. بعد از گذشت سال‌ها باید این سؤال را مطرح کرد که به چه دلیل به این فیلم پروانه ساخت داده نشد؟ بهرام بیضایی در تمامی سال‌های حضورش درخارج از ایران، به پژوهش، نگارش و اجرای چند نمایش مشغول بود. بیضایی استاد مسلم ادبیات، نمایش و سینما دیگر در میان ما نیست. اما میراث گران‌بهای او برای ما و نسل‌های بعدتر ما باقی مانده است؛ میراثی ماندگار و بی‌همتا که روزگارانی از ذهن خلاق، پویا و بی‌مانند بهرام بیضایی نگارش شده است.